يادش بخير چن روز پيش رفتيم مشهد حرم امام رضا
پسر عموم کرمش گرفت بشينيم رو ويلچر!
همين طور که مسخره بازي در مياورديم رفتيم سمت حرم
امام رضا
چشمتون روز بد نبينه حواسش نبود کجاس
از روي ويلچر بلند شد که بياد پيش بقيه که ديد ملت
يجوري نگاش ميکنن!
يه نگاه به خودش يه نگاه به ويلچر! تازه فهميد جه غلطي
کرده!
نامردا امون ندادن در بره فقط التماس ميکرد با شلوارش
کاري نداشته باشن
فکر کرده بودن شفا گرفته
پيرهنشو تيکه تيکه کردن آخرش طوري شد که با ويلچر تا
هتل رفتيم !...?
درباره ما
به وب تفریحی داش ابی خوش اومدید.بچه ها هر چی میخواید از قسمت ارتباط با ما یا نظرات بگید براتون بذارم.نظر هم یادتون نره
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
آرشیو
پیوندهای روزانه
آمار سایت